《ابر ها》

Màu nền
Font chữ
Font size
Chiều cao dòng

چشم هات رو میبوسیدم!
همیشه میپرسیدی چرا چشم هام؟ و من جواب نمیدادم

چشم هات تمام من بودن،
جواب همه سوالای بی پاسخم،
جواب تمام احساساتم،
جواب تمام خنده ها و گریه هام.

چشم هات...
اونا خونه بودن.
حالا من فقط یک آوارم که همه چیزش رو از دست داده؛
توی یه چیزی شبیه آتیش سوزی
آتیشی که بند بند وجودم رو خاکستر کرده.

دلتنگم،
خیلی زیاد.
اونقدر زیاد که کلمات مناسب برای گفتنش پیدا نمیکنم
اونقدر زیاد که شبیه یک غیرممکنه.

یادته یکبار گفتی به هر حرفی بزنم با جون و دل گوش میدی؟
دیگه هیچکس بهم گوش نمیده
هیچکس بهم اجازه صحبت نمیده
همه خستن از حرف هایی که اول و اخر فقط به تو ختم میشن.

دلتنگم،
دلتنگ وقتایی که کنارت میخوابیدم تو نوازشم میکردی و اجازه میدادی حرف بزنم
چیزای عجیب بگم
چیزای بی ربط بگم.

هیچوقت حرف هام رو قطع نکردی
هیچوقت بهشون نگفتی احمقانه
هیچوقت با تمسخر نگاهم نکردی
برای همین فقط تو بودی!

من شیفته تو شدم
تمام احساساتم، قلبم حتی ذهنم
همرو به تو اختصاص دادم

حالا تنها چیزی که وجود داره پوچیه
من یک آوارم که تنها حسی که داره تهی بودنه.

تو میدرخشیدی!
مثل شعله شمع توی تاریکی
مثل ماه توی آسمون سیاه شب.

هنوزم لبخندت رو میبینم
اون تنها درخششیه که برام مونده.
هربار بین اشک هام صورتت که لبخند میزنه باعث میشه بخندم
دستم رو برای گرفتن گونه هات دراز میکنم
ولی هیچی...
هیچی...
فقط هیچی....

بهم بگو لبخندی که میبینم مال وقت هایی هست که میون ابرها لبخند میزنی
بهم بگو که اون بالا خوشحالی و میخندی
لطفا بهم بگو که اونجا حالت خوبه.

گاهی توی خواب هام سفر میکنم
به بهشت
بین ستاره ها
دور ماه؛
سفری که من رو میون ابر ها به آغوش بهشتیت میاره،
بین ستاره های چشم هات غرق میکنه
و باعث میشه بار ها و بار ها دور ماه زیبای رو به روم بگردم تا باور کنم اینبار 'هیچ' نیست!

تمام من یک روز من هم میام
میام کنارت.

یک روز توی آسمون همدیگرو میبینیم؛
اون بالا ها بین ابر ها.

Bạn đang đọc truyện trên: Truyen2U.Pro