《پروانه》

Màu nền
Font chữ
Font size
Chiều cao dòng

پروانه،
همیشه میگفتم شبیه پروانه هایی
زیبا، دلربا، ظریف، شکننده!

یادمه یکبار وقتی ناراحت بودم هیچی نگفتی
حتی یک کلمه
فقط بهم لبخند زدی

فقط لبخندت رو بهم دادی و من بعد از اون دیگه نمیتونستم احساس ناراحتی کنم.

پروانه صدات میکردم
چون شبیه اونها توی تاریکی من میدرخشیدی.

انقدر زیبا بودی که وقت هایی که نگاهت میکردم باورم نمیشد واقعی هستی!

تو من رو به رویا میبردی
رویایی که حتی برای رویا بودن هم غیرممکن بود.

تو غیرممکن بودی
و من انقدر غرق در وجودت بودم که فراموش کرده بودم غیرممکنی!

بار اول که پروانه صدات کردم خندیدی و گفتی "اگه من پروانه ام تو هم گل من میشی"
قبول کردم
من گلت شدم پروانه من.

اما یادم رفت دستت رو محکم بگیرم
یادم رفت که میتونی پرواز کنی
یادم رفت که پروانه من شکنندست و اگر رهاش کنم از بین میره
یادم رفت که رویای غیر ممکن من عمرش کوتاهه.

وقتی پروانه صدات کردم یادم رفته بود که پروانه ها زود از بین میرن و ناپدید میشن.

گل ها بدون پروانشون پژمرده میشن
اونها بدون پروانشون دیگه توان زندگی رو ندارن
توهم اینارو نمیدونستی درسته؟
اگ میدونستی که گلت رو تنها نمیذاشتی.

تو تنها طلایی زندگیم بودی
تنها روزنه ای که نور خورشید رو بهم میرسوند
تنها امیدی که نفس کشیدن رو یادم مینداخت
تنها حقیقتی که لبخند رو یادم میاورد.

تو تنها همه چیز من بودی
و من دستهات رو محکم نگه نداشتم!

همیشه از نبودت، از از دست دادنت، از دوریت میترسیدم اما باز هم دستهات رو محکم نگرفتم تا ناپدید نشی.

به نور خورشید که به صورتت میتابید،
به بادی که از لابه لای موهات رد میشد،
به بارونی که روی دستهات مینشست ،
به برفی که باعث لبخندت میشد ،
حسودی میکردم؛
برای همین محکم بغلت میکردم تا همه بفهمن که فقط برای منی.

اما کاش دست هات رو هم محکم میگرفتم...

هنوزم میبینمت پروانه طلایی من
هنوزم بین تمام تیرگی ها تو تنها درخشش منی!
میبینمت اما خیلی دور از دسترسمی.

من یادم رفته بود که غیر ممکنی
و تو به دردناک ترین شکل این رو به یادم اوردی.

Bạn đang đọc truyện trên: Truyen2U.Pro